بنماي به من رويت، يارات نمي‌افتد

شاعر : فخرالدين عراقي

آري چه توان کردن؟ با مات نمي‌افتدبنماي به من رويت، يارات نمي‌افتد
با جور و جفا، باري، هم‌رات نمي‌افتد؟گيرم که نمي‌افتد با وصل منت رايي
شادم کني و خرم، هان يات نمي‌افتد؟مي‌افتدت اين يک دم کيي براين پر غم
وندر دل من الا سودات نمي‌افتدهر بيدل و شيدايي افتاده به سودايي
از بخت بدم، باري، جز مات نمي‌افتدبا عشق تو مي‌بازم شطرنج وفا، ليکن
شب نيست که اين بازي صد جات نمي‌افتداز غمزه‌ي خونريزت هرجاي شبيخون است
اين جور و جفا با من تنهات نمي‌افتدافتاده دو صد شيون از جور تو هرجايي
چون هيچ دمي با او گيرات نمي‌افتدبيچاره عراقي، هان! دم درکش و خون مي‌خور